قبول لا اله الا الله ، مستلزم تغییر در مناسبات سیاسی است. اگر شما معتقد به لا اله الا الله باشید نمی توانید هر سبک زندگی داشته و از هر حاکمی اطاعت کنید، بلکه باید از حاکمی اطاعت کنید که در چهارچوب قرآن و سنت و بر اساس ارزش های الهی حکومت می کند و به عنوان نماینده امت اسلامی اجرای قوانین الهی در جامعه را پیگیری و آن را الزام می کند به جامعه
جلیل بهرامی نیا
عضو جماعت دعوت و اصلاح، از تشکل های اهل سنت ایران
اندیشه سیدقطب در چه شرایطی شکل گرفت؟
وقتی سیدقطب و اندیشه اخوان را می بینیم، با توجه به قوانین و آئین جامعه شناسی معرفت و تأثیر اوضاع اجتماعی در خوانش ها و اندیشه ها و تغییر هندسه مکاتب، این را درباره سیدقطب هم می شود به کار برد؛ یعنی سید متعلق به زمانی است که آن زمان دردها و کمبودهای مخصوص به خودش را دارد و من همان طور که در ترجمه زندگینامه وی که در مقدمه آن آورده ام، جغرافیای شکل گیری شخصیت سیدقطب یک جغرافیای خاصی است. ما در رشته تاریخ می گوییم نباید تاریخ را برای تحمیق گذشتگان مطالعه کرد بلکه برای استخراج نتایج اندیشه ها و افکار و عبرت گرفتن بیشتر مطالعه می کنیم. فرد را نباید با ارزش های امروزین و ارزش های مراحل بعدی قضاوت کرد بلکه حق اینست که با یک نگرش واقع گرایانه درباره اشخاص و مکاتب و اندیشه های مکاتب قضاوت شود. در مورد سید قطب هم همینطور است.
حکومت عثمانی که به مدت بیش از 600 سال بر جهان اسلام حاکمیت مطلق داشته به نوعی چهارچوبی بود برای وحدت ظاهری و سیاسی جهان اسلام. با سقوط عثمانی حالت بحرانی برای مسلمان ها درست شد که شکل گیری جنبش های خلافت در هند و دیگر مناطق، این روحیه بحران زدگی را در میان مسلمانان نمودار می کند و سپس فکری شکل گرفت که «علی عبدالرزاق» آن را نمایندگی می کرد. او به لحاظ نظری کتابی نوشت به نام «الأسلام و اصول الحکم» و در آن اصلا این را نفی کرد که دین به دنیا کاری داشته باشد و ناف خلافت را از دین اسلام برید و گفت خلافت و سیاست ربطی به اسلام ندارد و پیامبر(ص) بیشتر مربی بوده تا حاکم باشد. با این دو ضربه کسانی که دغدغه دین داشتند و تعدادشان هم کم بود سنت گراهایی که ذخیره فکری برای جامعه جدید نداشتند، بیشتر یک فقه روخوانی شده از جهان قدیم و صرف و نحو در مدارس دینی را تدریس می کردند و با الزامات و نیازهای دنیای جدید بیگانه بودند و چیزی برای عرضه نداشتند. کسی مثل سید قطب که در این بستر رشد می کند، اساس اندیشه اش این است که دفاع کند از دین.
دو رویکرد برجسته سیدقطب
قبول دین فقط ادای نماز و روزه نیست و مستلزم تغییر بنیادین در مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. این فکر در واقع هسته اصلی اندیشه اخوان و سیدقطب را تشکیل می دهد. وقتی می گوییم بیداری اسلامی یعنی به صورت ضمنی می گوییم مسلمانان در آن مقطع در خواب بودند و اطلاعی از درونمایه اندیشه نداشتند. «لا اله الا الله» و اسلام پذیری خلاصه می شد در شرکت در نماز جمعه و مناسک مرسوم موجود در جامعه. سید قطب یکی از کسانی است که به قول «صلاح خالدی» قرآن پژوه اردنی، در دو رویکرد برجسته است در نوع خود: یکی «التصویر الفنی فی القرآن» (آفرینش هنری در قرآن) که یک بحث بلاغی و زیباشناختی است و بحث دیگر، رویکرد انقلابی به اسلام است یعنی اینکه اسلام و آموزه های اسلامی پتانسیل لازم برای مبارزه سیاسی، بیرون راندن استعمارگر خارجی و نفی استبداد را دارد. سیدقطب با پروراندن این دو رویکرد در جهان اسلام از جهت تغذیه و ترویج آن و آمیختنش با قلم ادبی، مبدع این رویکرد محسوب می شود در جهان اهل سنت.
یکی از کارهای مهم سیدقطب در این زمینه بازخوانی شعار لا اله الا الله به عنوان یک شعار رهایی بخش و سیاسی است. از اواخر قرن دوم و شروع قرن سوم با ورود فلسفه یونانی و تلقی از خدا به عنوان علت العلل باور توحیدی، آن نیروی رهاننده و تحول آفرین خود را از دست داد و مسلمانان فکر می کردند لا اله الا الله یعنی لا خالق الا الله؛ «اله» را به معنای خالق می گرفتند و اگر شما کتاب «الأربعین فی اصول الدین» امام فخر رازی را مظالعه کنید، می بینید نوشته: «الأله هوالقادر علی الصنع» یعنی اله به معنای سازنده، آفریننده و خالق است و وقتی کسی می گفت لا اله الا الله باورش این بود که جهان خالفی ندارد جز الله و فکر می کرد با پذیرش خالقیت الله، مسلمانیش کامل است.
بازتفسیر سیدقطب از معنای «اله»
در جهان جدید و پس از شکل گیری گفتمان ماتریالیستی این اندیشه تجدید شد یعنی جریانی آمد که گفت اصلاً جهان خالقی ندارد و برخی مسلمانان از طریق برهان نظم اثبات کردند که زنجیره علل باید به کسی برسد که وجود به خودش برسد و به قول مولوی اینها به زور منطق اقرار به خالق کردند. در حالی که سید قطب معنای اله را باز کرد و روح تازه ای در این معنی دمید و گفت «اگر باور به اینکه جهان خالقی دارد کسی را مسلمان می کرد، ما باید مشرکان و در رأس آن شیطان را هم مسلمان بدانیم» چون شیطان هم می گفت: خلقتنی من نار. آنچه انسان ها را مسلمان می کند این است که اله یعنی کسی که حاکمیت دارد و سخنش در تعیین حلال و حرام رواست. یعنی معنای لا اله الا الله یعنی کسی جز الله حق تعیین حلال و حرام و سبک زندگی ندارد و این امتیاز را به طور انحصاری باید به الله واگذار کنیم.
سیدقطب یادآوری می کند صحابه رسول(ص) وقتی به دربار «رستم فرخزاد» رییس ستاد فرماندهی ارتش ساسانی می روند و از آن ها سؤال می شود، اسلام چه دینی است؟ می گویند: ما گروهی هستیم که مأموریت داریم بندگان را از بندگی بندگان نجات دهیم و آن ها را به سمت بندگی انحصاری الله ببریم. یعنی قبول لا اله الا الله ، مستلزم تغییر در مناسبات سیاسی است. اگر شما معتقد به لا اله الا الله باشید نمی توانید هر سبک زندگی داشته و از هر حاکمی اطاعت کنید، بلکه باید از حاکمی اطاعت کنید که در چهارچوب قرآن و سنت و بر اساس ارزش های الهی حکومت می کند و به عنوان نماینده امت اسلامی اجرای قوانین الهی در جامعه را پیگیری و آن را الزام می کند به جامعه. در غیر این صورت اطاعت از حاکمانی که در غیر چهارچوب قرآن و سنت حرکت می کنند اگر با رضایت قلبی باشد خروج از دین است و اگر بدون رضایت باشد معصیت است که در هر دو حالت با لا اله الا الله ناسازگار.
ارزش های سیاسی اسلام در طول تاریخ رنگ باخته بود
سیدقطب در مقدمه تفسیر سوره انعام می نویسد «عرب ها با توجه به اینکه همزبان بودند با رسول(ص)، دریافتند که شعار لا اله الا الله، انقلاب و شورشی است علیه قدرت های زمینی که بر اساس ارزش ها و احکام و قوانینی حکومت می کنند که مورد پسند خدای متعال نیست. در واقع سید قطب لا اله الا الله را به عنوان یک برنامه شورش سیاسی علیه حاکمانی که قواعد قرآن و سنت را اجرا نمی کنند می داند و تفسیر می کند. به واسطه سخت جانی فرهنگ استبدادی و دیرپایی آن در جهان سلام، ارزش های سیاسی موجود در جامعه اسلامی خیلی زود رنگ باخت. در تاریخ اسلام شاهد گروهی هستیم به نام «مُرجئه» که به لحاظ سیاسی معتقد بودند حاکم ولو ظالم هم باشد باید از او اطاعت کنیم و این اندیشه به صورت فرهنگ جوامع در آمده بود. چون مکانیسم تغییر قدرت مسالمت آمیز در جهان قدیم وجود نداشت و شورش در برابر حاکمان ظالم ضرر بیشتری به جامعه وارد می کرد. در نتیجه به صورت ضمنی و آرام آرام آنچه در میان جامعه اسلامی رواج پیدا کرده و رویکرد مسلط شده بود، کنار آمدن با یک حکومت ظالم بود.
سیدقطب انقلابی است و انقلابی توفنده
سید قطب آمد این رویه را تغییر و وجود ظلم سیاسی در جامعه را در تقابل با هسته عقیده اسلامی قرار داد و گفت «هر که نسبت به حاکمان غیر اسلامی و یا ظالم سکوت کند به عقیده و باور لا اله الا الله لطمه زده». این میراث گرانبهایی است که از این مرد پرشور مانده در عین حال که من تأیید می کنم که سید قطب مرد دوران انقلاب و تخریب و تحول آفرین است و مقطع انقلاب کسانی را می خواهد که توفنده باشند. در انقلاب خودمان هم همینطور بود. در مقاطع انقلابی آنچه که مقبول هست، شور انقلابی است، تا عقلانیتی که در اندیشه نهاد سازی است که مربوط به مراحل بعدی است ولی در عین حال ارزش سیدقطب به عنوان کسی که این اندیشه و هسته فرهنگ ایجاد یک حکومت عادلانه و مورد تأیید قرآن را در میان جامعه ایجاد کرده، ارزشی است که همچنان خواهد ماند.
افکار و اندیشه های متفکران در سیر تکاملی و تاریخی خود معمولا با یکسری پیامدهای نامطلوب هم همراه می شوند و این البته منحصر به سیدقطب نیست و نباید اندیشه وی را در سیما و عملکرد کسانی دید که اگر سید قطب وجود داشت قطعا مخالف آنها بود. سیدقطب در تغییر جامعه ای که حاکم اسلامی دارد به صراحت در رساله «لماذا أعدمونی» می آورد که «اولویت برای تغییر فرهنگی وسیع در جامعه کار تربیتی است و بعد از پرورش افرادی که بتوانند حاملان شایسته ای برای آموزه های اسلامی باشند، باید قیام و تغییر سیاسی و یا ساختارشکنی در میان جامعه صورت بگیرد.» در اندیشه سید قطب، لا اله الا الله، انقلابی است علیه حکام ظالم و تجدید معنای این اندیشه در جامعه اسلامی خدمت بزرگی است که نوید بخش سراسری شدن حکومت عدالت و اسلامی در جهان اسلام خواهد شد.